اشعار و بیوگرافی جبران خلیل جبران
کتابخانه : «جبران خلیل جبران» در 6 ژانویه سال 1883 در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک کرد و به ایالات متحده امریکا رفت و در بوستون ساکن شد. اما پس از سه سال به عشق وطن و برای ادامه تحصیل به لبنان رفت. در سال 1902 با شنیدن خبر بیماری مادر و برادر و خواهرش نزد آنها بازگشت. اوبه علت سیروز کبدی، در 10 آوریل 1931 در نیویورکسیتی امریکا درگذشت. بنا به وصیت جبران، پیکرش را به زادگاهش بازآورده و به خاک البشری دوستداشتنیاش سپردند. از جبران شانزده کتاب به زبانهای عربی و انگلیسی بر جامانده است. از آثار مشهور او میتوان به کتاب پیامبر، دیوانه، نامهها، ماسه و کف، مسیح فرزند انسان، سرگردان و... اشاره کرد.
عاشقانههای جبران خلیل جبران
عشق درخششی جادویی است
که از درون هسته سوزان روح میتابد
و زمین پیرامونش را روشنی میبخشد
و توانمان میدهد تا زندگی را
در قالب رؤیایی شیرین و زیبا
بین دو بیداری درک کنیم
چون عشق اشارت فرماید، قدم به راه نهید
گرچه دشوارست و بی زنهار این طریق
و چون بر شما بال گشاید، سر فرود آورید به تسلیم
اگر شمشیری نهفته در این بال، جراحت زخمی بر جانتان زند
***************************
چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که: خدا در قلب من است،
شایستهتر آنکه گفته آید: من در قلب خداوندم
*************************
مُزد عاشقی
رنج است
اما این رنج
روشنی میبخشد
از دلی عاشق
که میشکند
موسیقی و ترانه میتراود
**************************
سکوت را میپذیرم
اگر بدانم
روزی با تو سخن خواهم گفت
تیرهبختی را میپذیرم
اگر بدانم
روزی چشمهای تو را خواهم سرود
مرگ را میپذیرم
اگر بدانم
روزی تو خواهی فهمید
که دوستت دارم
اکنون کجایی ای خود دیگر من؟
آیا در این سکوت شب بیداری؟
بگذار نسیم پاک
تپش و مهربانی جاودانه قلبم را به تو برساند
کجایی ای ستاره زیبای من؟
تیرگی زندگی مرا در آغوش کشیده
و اندوه بر من چیره گشته است
لبخندی در فضا بزن؛ که خواهد رسید و مرا جانی دوباره خواهد داد!
از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمایتم خواهد کرد!
کجایی ای محبوب من؟
آه چه بزرگ است عشق!
و چه بیمقدارم من!
*****************************
امروز به پایان میرسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمیگویم :فردا روز دیگری است
فقط میگویم :تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همانکه باید به خاطرش زنده بمانم
****************************
راه عشق سخت است و دشوار
هنگامیکه عشق تو را به اشارتی فرامیخواند
رهرو عشق باش
عاشق شو
تیغهای نهفته عشق تو را خسته میکند
نوای عشق چنان تندباد شمال در باغ
رؤیاهای تو را آشفته میکند
اما عاشق شو
****************************
هنوز بدرود نگفتهای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رؤیای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشمهایت
و دلتنگی
****************************
ایکاش میتوانستم بگویم
كه با من چه میکنی
تو جانی در جانم میآفرینی
تو تنها سببی هستی
كه به خاطر آن
روزهای بیشتر
شبهای بیشتر
و سهم بیشتری
از زندگی میخواهم
تو به من اطمینان میدهی
كه فردایی وجود دارد
***************************
بهار من کجایی؟
کجا عطر خود را پراکندهای؟
کجا گام برمیداری
و در کدام آسمان سرت را بلند میکنی
تا دلت را بگشایی؟
آه ای گل نخستین بهار من
کجا رفتهای؟
آیا هرگز بهسوی من بازمیگردی؟
و آیا نفسهای بیقرار ما بار دیگر
تا آسمان بالا خواهد رفت؟
آه ای بهار
بهار من
بگو آخر کجایی؟
****************************
اگر توانسته باشم در قلب یک انسان
پنجره جدیدی را بهسوی او بازکرده باشم
زندگانی من پوچ نبوده است
*****************************
توصیه جبران خلیل جبران به زوجهای جوان:
در کنار هم بایستید، نه بسیار نزدیک،
که پایههای حایل معبد، به جدایی استوارند،
و بلوط و سرو در سایه هم سر به آسمان نکشند
**********************
شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق درآمیزید و پیوسته بار وظیفهای را بیرغبت به دوش میکشید،
زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید
و از آنان که به شادی، تلاش کنند صدقه بستانید
زیرا آنکه بیمیل، خمیری در تنور نهد، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند
و آنکه انگور بهاکراه فشارد، شراب را عصارهای مسموم سازد
و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمهساز کند،
چون به آواز خویش عشق نمیورزد،
تنها میتواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد
کار تجسم عشق است
**********************
جملات زیبا و کوتاه جبران خلیل جبران
ای که در رنج و عذابی! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی
*
آموختن تنها سرمایهای است که ستمکاران نمیتوانند به یغما ببرند
*
مردم! هشدار! که زیبایی زندگانیست، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید
*
رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد
*
هشدار! تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید، هرگز هیچ نیابید
*
معرفت زمانی تکامل مییابد که کار و کوشش با آن همراه باشد
*
بهجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شبهایت آرامش بخشد
*
شادمانی اسطورهایست که در جستجویش هستیم
*
آرامش گهوارهایست بر دامن خاک و سنگ پلههایی بهجانب افلاک
*
به رؤیاها ایمان بیاورید که دروازههای ابدیتاند
*
انسان فرزانه با مشعل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن میسازد
*
ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار
*
چه زیباست هنگامیکه در اوج نشاط و بینیازی هستی دست به دعا برداری
ستاره